مجله خبری روزلاگ: احمدی نژاد به مناسبت سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق بیانه ای صادر کرده و در آن به تحلیل شرایط جهان و کشور از نگاه خود پرداخته است. دولت بهار محتوای این بیانیه را بررسی علل و عوامل فراز و فرود ملت ها و از جمله ملت ایران ذکر کرده است؛ اما به نظر می رسد این بیانیه نیز همانند دیگر رفتارهای اخیر دکتر احمدی نژاد تلاشی برای جلب توجه و بازگشت به عرصه تأثیرگذار سیاست است که مدتهاست در آن حضور ندارد. تلاشی که با بی توجهی کامل از سوی حاکمیت و جریان های سیاسی مواجه می شود و برای اندک یاران باقیمانده احمدی نژاد نیز کاملا تکراری است! در ادامه می توانید متن کامل بیانیه احمدی نژاد را بدون سانسور مطالعه بفرمایید. با ما همراه باشید:
چرا دکتر احمدی نژاد مطالب جنجالی منتشر می کند؟/ علت حاشیه سازی های احمدی نژاد چیست؟/ علت تغییر احمدی نژاد ۱۳۸۴ با احمدی نژاد ۱۴۰۰ چیست؟/ محمود احمدی نژاد چرا تغییر کرد؟
دکتر محمود احمدی نژاد که روزگاری در مقابل مرد سازندگی و همه کاره سیاست ایران، یعنی هاشمی رفسنجانی قرار گرفته و پیروز شده بود؛ امروز علیه همه آرمان های انقلاب ایستاده است! احمدی نژادی که دیروز اعلام می کرد سینه خود را سپر کرده است تا تیرهای زهرآگین به رهبر انقلاب اصابت نکند، امروز مواضعی عجیب می گیرد و مستقیم و غیر مستقیم به رهبر انقلاب و رهبران انقلاب توهین می کند!
احمدی نژاد که در سال ۸۴ مورد حمایت جامعه مذهبی کشور بود و جوانان هیئتی و بسیجی از عاشقانه از او حمایت می کردند و شدیدا دوستش داشتند، امروز تنها جریان خاصی را همراه خود می بیند که با محوریت مشایی و بقایی و امثالهم حرکت می کنند! احمدی نژاد که روزگاری رسانه های مظلوم و انقلابی از او حمایت می کردند و رسانه های زنجیره ای و اصلاح طلب علیه او تیتر می زدند، به تیتر یک رسانه های ضد انقلاب تبدیل شده است! احمدی نژادی که دیروز مردم لبنان کیلومترها برای دیدنش صف می کشیدند امروز علی رغم همه تلاش ها و تبلیغات در پیج های زرد و خاص، به زور چند صد نفر را با خود همراه می کند! و بالاخره احمدی نژادی که دیروز خبر یک رسانه های جهان بود، امروز هرچه تلاش می کند حتی رسانه های زرد نیز برای بر صدر نشاندن دوباره وی اقبالی نشان نمی دهند!
احمدی نژاد امروز به یک چیز احتیاج دارد: توجه! او می خواهد دوباره به کانون توجهات بازگردد! می خواهد دوباره «مهم» بشود! و «مهم» باشد! او می خواهد باز محور کارها قرار گیرد و «دستور» بدهد. «نامه» بگیرد و «نامه» بدهد. اما عملکرد اشتباه، غرور و خودخواهی و لجاجت کاری کرده است که برای بازگشت او به شرایط قبل، «هیچ» راهی وجود ندارد! اگرچه دامن انقلاب به روی همه گشوده است و او می تواند مثل هر شخص دیگری دوباره انقلابی بشود، اما بازگشت به پست های حساس و سرنوشت ساز امری «محال» به نظر می رسد!
بیانیه امروز احمدی نژاد که به بهانه سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق نوشته شده است، اگرچه به اوضاع جهان و جنگ روسیه و اوکراین پرداخته و نگاهی کلی به وضعیت کشور داشته است، اما کنایه ای صریح و آشکار علیه رهبر انقلاب است. او نظام و حکومت را به «دیکتاتوری» و «نظام استبدادی» تشبیه می کند و از «دوره طولانی حکومت افرادی ولو با سابقه انقلابی» سخن می گوید که روشن است منظور این کلمات چه کسی است!
اما خواسته احمدی نژاد چیست؟ روشن است! او خواسته خود را پیشتر بیان کرده است: اول بازگشت به قدرت و حذف جریان فاسد! و دوم دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن! در حقیقت احمدی نژاد تلاش می کند تا گروهی که به ظن او فاسدند حذف شوند تا مقدمات حضورش در حکومت فراهم شود. (راه نجاتی جز حذف عوامل نفوذی و خائن و باز کردن عرصه خدمت به روی خادمان واقعی وجود ندارد. دولت بهار. ۱۴۰۰/۱۱/۲۷. اینجا)
اما خود احمدی نژاد به خوبی می داند این ماجرا خواب و خیالی بیش نیست و هرگز محقق نخواهد شد! بنابراین تلاش می کند تا حداقل دیده شود و دوباره در صدر اخبار و توجهات قرار گیرد! اما این تلاش هم بی نتیجه می ماند. بنابراین چاره ای برای او باقی نمی ماند جز اینکه انتحاری عمل کند! اینجاست که یک روز از ترور شدن حرف می زند و اینکه قرار است ترور و شهید شود!! و روز دیگر از حصر سخن می گوید و اینکه قرار است محصور شود! (دکتر احمدینژاد: میخواهند ترور یا حصر کنند؛ بیایند حصر کنند، فکر میکنند میتوانند با حصر چند نفر ۸۵ میلیون را مدیریت کنند؟ دولت بهار. ۱۴۰۰/۱۲/۱. اینجا) اما باز کوچکترین توجهی از سوی حاکمیت و مسئولان به او صورت نمی گیرد و در حد یک توئیت هم به او پاسخ داده نمی شود!
احمدی نژاد از دکتر محمد مصدق می گوید. از او یاد می کند و مصدق را مصداق مبارزه با استعمار خارجی می داند! بی آنکه از اعتماد دکتر مصدق به آمریکا سخنی به میان بیاورد که موجب شکست «قیام مردم» و کودتای ۲۸ مرداد می شود! (اعتماد به آمریکا؛ دلیل سقوط دولت مصدق. اینجا و بیانات رهبر انقلاب درباره اعتماد دکتر مصدق به آمریکا به همراه فیلم. اینجا)
احمدی نژاد نمی داند با این وضعیت و با این حد از بی توجهی چه کند! از یک طرف اصلاح طلبان هیچ اقبالی به او نشان نمی دهند و به قول معروف برایش تره هم خورد نمی کنند! و از سوی دیگر از چشم مردم دیندار و انقلابی هم افتاده است! از اینرو مواضع و سخنانش روز به روز عجیب تر می شود و اگر تا مدتی قبل، مواضع اخیر او را با مواضعش در دولت نهم و اوایل دولت دهم مقایسه می کردند، امروز می شود حتی در چند گفتگوی آخری هم اظهارات متناقضی را دید. به هر روی او در بیانیه اخیرش از «نتیجه مقاومت حکمرانان در برابر مطالبات عمومی برای تغییرات و اصلاحات بنیادی» سخن می گوید. حکومت را متهم می کند که «اعمال سیاستهای مُضَیَّق و استفاده از روش های خشونت آمیز در برخورد با مطالبات» داشته است. به نظام توهین می کند که «چنین نظام هایی که از آن به استبدادی و دیکتاتوری یاد می شود» و در نهایت به رهبر انقلاب اهانت می کند و می نویسد «نظیر حکومت های موروثی و با جانشینی فردی خودکامه و تمامیت خواه و یا با طولانی شدن دوره حکومت یک فرد اتفاق می افتد، نظیر آنچه که در دوره طولانی حکومت افرادی ولو با سابقه انقلابی و مبارزه برای آزادی روی داده است.»
احمدی نژاد درباره مصدق می نویسد: «زنده یاد دکتر محمد مصدق عمر ارزشمندش را چون همه ایرانیان آزاده و فرهیخته بر سر آرمان و عشق خود، یعنی اعتلا و عزت ایران گذاشت.» و سپس به رهبری مصدق در مبارزه علیه استبداد داخلی اشاره کرده و می نویسد: «رهبری او در مبارزات ملی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی…!» در حقیقت احمدی نژاد خود را مصدق زمان می داند که علیه استبداد داخلی و خارجی قیام کرده است! او که یک روز از قوم لوط دفاع می کند و یک روز آرمان های نظام اسلامی را زیر سوال می برد، و روز دیگر در مرقد امام راحل حاضر می شود تا با آرمان های ایشان تجدید بیعت کند!! مصداق این ضرب المثل است که «الغريق يتشبث بکل حشيش!» بله؛ احمدی نژاد به هر شاخه خشکی چنگ می اندازد و به هر روزنه کوچکی چشم دارد، بلکه بتواند دوباره به دوران خوش ریاست جمهوری بازگردد! دورانی که هم «محبوب» بود و هم «اثرگذار» و قدرتمند. دورانی که مردم دوستش داشتند و رسانه های داخلی و خارجی او را در کانون توجه قرار می دادند! احمدی نژاد در حسرت آن روزها می سوزد و این رفتارهای سیاسی عجیب، بارقه های این آتش است.
در ادامه متن کامل بیانیه احمدی نژاد را که به بهانه سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق نوشته شده است بخوانید و خودتان قضاوت کنید:
بیانیه تحلیلی دکتر احمدی نژاد درباره علل و عوامل فراز و فرود ملت ها به مناسبت سالروز وفات دکتر محمد مصدق
دکتر احمدی نژاد به مناسبت چهاردهم اسفند سالروز وفات دکتر محمد مصدق، در بیانیهای که دولت بهار آنرا منتشر کرده است؛ به بررسی علل و عوامل فراز و فرود ملت ها و از جمله ملت ایران پرداخت.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
۱۴ اسفند سالروز درگذشت بزرگمرد تاریخ معاصر دکتر محمد مصدق را گرامی می دارم.
مرور زندگی سراسر تلاش و خدمت و مبارزه آن شخصیت بزرگ فرصتی شد تا یکبار دیگر علل و عوامل فراز و فرود تاریخی ملت ها و ملت ایران را در پیشگاه ملت ایران در قالب این بیانیه مورد بررسی قرار دهم.
تاریخ هر ملتی در طول زمان، با فراز و نشیب های بسیاری روبه رو بوده است. نظر به اهمیت نقش و آثار تمدنی ایران زمین در حیات جهانی بشر، دوره های اوج و فرود ملت ایران به روشنی در تاریخ به ثبت رسیده است.
پرچم شکوه و عظمت ایران (پرشیا) در بلندای رفیع ترین قله های افتخار انسان، از اعماق تاریخ تاکنون در اهتزار مانده است.
دشمنی اهریمنان و شیطان صفتان علیرغم سده های متمادی تجاوز و اشغال نه تنها از محو نام ایران زمین بلکه از وارد کردن خدشه و خلل اساسی به اعتبار جهانی و الهی و انسانی این سرزمین و الگو بودن ایرانیان از نظر بینش دانش و منش والای انسانی ناتوان مانده است.
بدون تردید اگر دوره اوج تاریخی ایران ادامه می یافت، جهانی به کلی رشد یافته برپا می شد و تاریخی کاملا متفاوت ساخته می شد و سرنوشتی به مراتب برتر برای بشریت رقم می خورد.
علیرغم آغاز هزاره سوم میلادی، هنوز نقش آفرینی ابلیس و شیاطین و تمرکز قدرت و ثروت در دست برخی از همپیمانان انسان نمای آنها، موجبات اختلاف و دشمنی بین گروههای مختلف قومی، نژادی، دینی و فرهنگی و سرانجام ادعاهای سرزمینی می شود.
لشکرکشی و جنگ و کشتار میلیونی مردمان بی دفاع و بی گناه، شخصیت انسان به عنوان اشرف مخلوقات، و حیثیت جامعه جهانی بشری را مورد پرسش های جدی قرار می دهد و این همان هدفی است که ابلیس و جمله شیاطین آن را دنبال می کنند.
آنچه امروز و در جریان تجاوز آشکار رهبران روسی به اوکراین و در این جنگ شیطانی، شاهد آن هستیم، همدستی سلطه جویان یعنی صاحبان قدرت و ثروتی است که با قطب بندی های کاذب و موازنه های کذایی در شرق و غرب، دوام موجودیت نفرت انگیز خود را در ایجاد تقابل بین مردم و جهان و دامن زدن به فتنه و دشمنی و خلق فجایع هولناک دنبال می کند.
با براه انداختن جنگ و کشتار بنام مردمان کشورها، منابع، سرمایه ها و ثروت آنان را به نابودی کشانده، فقر و ترس را حاکم کرده و بدین ترتیب نظام های سلطه جوی خود را بر آنان تحمیل می کنند.
دوره های فرود، پسرفت و انحطاط تمدنی در همه سرزمین ها و در بین ملت ها ناشی از همدستی خود کامگان زیاده طلبی بوده است که در همراهی با ابلیس و شیاطین، جوامع بشری را با اغوا و ارعاب و تحمیل نظام های جابرانه و جائرانه از رشد و تکامل بازداشته اند.
سرزمین اهورایی ایران در این باره یعنی تحمیل دوره های افول و سقوط و بازماندن از روند اعتلا و بالندگی، همانند آنچه درباره برخورداری از دوره های طلایه داری و پیشاهنگی گفته شد، شاخص و کم نظیر است.
تردیدی نیست که فرصت شناسی، مسئولیت پذیری و قیام به برپایی ارزش های اخلاقی و فضیلت های الهی، انسانی و در راس همه آنها پاسداشت آزادی و عدالت و تحقق روح همبستگی ملی در جهت احقاق و تامین حقوق همه جانبه و برابر آحاد جامعه، یک ضرورت تمام عیار در تضمین دست یابی به افق های روشن و متعالی تمدنی است.
غفلت از این مسئولیت خطیر موجبات بازدارندگی، ایستایی و میرایی است. این غفلت که با فقر، جهل و فساد قرابت و قرانت ذاتی دارد، به ویژه در مواردی که به مسئولیت های جمعی و ملی مربوط است، ریشه نه در خواست و نظر عامه مردم ، که در نظاماتی دارد که متکی به حلقه ها و نحله های قدرت و ثروت، بر جامعه حاکم گشته اند. نقش عوامل قدرت و ثروت که بطور فزاینده و انحصاری، شاکله حاکمیت ها را پدید آورده و استمرار می بخشد، آنچنان برجسته و عمده است که انکار و یا نادیده گرفتن آن در تحلیل تاریخی و بررسی ساختاری افول و سقوط حکومت ها و بلکه جوامع، از دیدن و اعتراف کردن به نقش و سهم موثر آن، به مراتب دشوارتر، بلکه شاید اساسا ناممکن است.
فارغ از ورود به بحث تفصیلی و برشماری موارد دخیل و احراز سهم هر کدام از مولفه ها در تحولات تاریخی بطور عام و تولد و مرگ جوامع و تمدن ها بطور خاص ، به عنوان یک بخش برجسته از حقیقت باید نقش بی بدیل ساختار و رویکرد نظام حاکم در تثبیت و توسعه و تعمیق حاکمیت ملی (یعنی هم افزایی حاکمیت های آحاد مردم) را به طور جدی مورد تاکید قرار داد.
بر همین اساس مسئولیت نظام سیاسی حاکم را در این باره باید بی بدیل خواند و حکم به نقش، سهم و مسئولیت حکمرانی در سرنوشت حاکم بر جوامع داد. باید از نقش رهبران و عناصر کلیدی و ساختار حکمرانی در جوامع بالنده، مترقی و پیشرو همراه با مردمانی برخوردار از آزادی، عدالت ، آگاهی، آرامش، امنیت همه جانبه، رضایت خاطر و رفاه اجتماعی قدردانی و تمجید کرد.
به طور متقابل و منطقی، چنانچه شاخص های کمی و کیفی در موضوعات مختلف نمایانگر کاهش شدید برخورداری ها و افزایش شدید نابسامانی ها باشد، در اینصورت، انتقاد، تقبیح، اعتراض، سرزنش و مطالبه جدی پاسخگویی از حاکمان اجنتناب ناپذیر است.
در چنین وضعیتی ، ناتوانی و عدم کفایت رهبران و یا نظام سیاسی حاکم ، از جنبه نظری و سیاستی و یا از جهت برنامه ای و اجرایی، کوچکترین حکمی است که افکار عمومی منطقا آن را صادر می کند. البته در مراتب شدیدتر ، میزان انحراف از مسئولیت تا سرحدِ تقابل با حاکمیت ملی و اراده عمومی مردم، معیاری است که مبنای رسیدگی به عملکردهایی می شود که بر اساس قوانین و تعهدات ناشی از آن، مستوجب عقوبت هایی خواهد بود که قوانین معین می کند.
در این رابطه کثرت فرصت های از دست رفته، به ویژه اگر با اصرار حاکمان به دوام حکمرانی خود همراه باشد، در نحوه اعمال اراده عمومی برای تغییرات سیاسی ساختاری و یا غیر ساختاری، تعیین کننده می شود.
به طور معمول انقلاب ها ، نظیر آنچه در سال ۵۷ در ایران اتفاق افتاد، رویکرد جامعه برای تغییرات اساسی و بنیادی در ساختار و هیئت حاکمه است. این رویکرد معمولا در نتیجه مقاومت حکمرانان در برابر مطالبات عمومی برای تغییرات و اصلاحات بنیادی و همچنین اعمال سیاستهای مُضَیَّق و استفاده از روش های خشونت آمیز در برخورد با مطالبات ، شکل می گیرد.
بدین ترتیب می توان به روشنی احراز کرد که از عوامل بازدارندگی یک ملت در دستیابی به افق های برتر مادی و معنوی، ساختار سیاسی و هسته متکاثر و متکاثف قدرت است.
هسته ای که یا از ابتدا و فارغ از آراء و نظرات آحاد جامعه برآنان تحمیل شده است و یا در طول زمان و به تدریج از تعهدات خود مبنی بر نمایندگی از اراده مردم فاصله گرفته است و در عمل و به استقلال حاکمیت مجموعه عوامل حاکم را به جای حاکمیت مردم (حاکمیت ملی) بر قدرت نشانده است.
چنین نظام هایی که از آن به استبدادی و دیکتاتوری یاد می شود، یا نظیر فرایند کودتا یا اشکال نظامی به طور ناگهانی تاسیس می شوند و یا به طور تدریجی نظیر حکومت های موروثی و با جانشینی فردی خودکامه و تمامیت خواه و یا با طولانی شدن دوره حکومت یک فرد اتفاق می افتد، نظیر آنچه که در دوره طولانی حکومت افرادی ولو با سابقه انقلابی و مبارزه برای آزادی روی داده است.
علاوه بر نظام های استبدادی و حکمرانان مستبد که در بازدارندگی از روند رشد و تعالی یک ملت، نقشی موثر و قطعی ایفا کرده و می کنند، قدرت های خارجی معارض و دشمن نیز، در طول تاریخ نقش بسیار مهم و اساسی در سلب فرصت های پیشرفت و شکوفایی از جوامع مختلف بویژه در تاریخ ایران داشته اند.
نقش قدرت های خارجی در تحمیل دوره های افول و انحطاط و گاه سقوط دائمی به روش های مختلفی صورت پذیرفته و می پذیرد .
اعمال فشار و استفاده از زور با تکیه بر کثرت نفرات و ادوات نظامی و در صورت نیاز به راه انداختن جنگ و اشغال و اخذ امتیازات مختلف تا سرحد الحاق تمام و یا بخشی از سرزمین تصرف شده و انعقاد قراردادهای تحمیلی یکی از این روش هاست .
اعمال نفوذ و رخنه در ساختار سیاست و حکومت، برای جاسوسی و یا ایجاد انحراف در تصمیم سازی ها و ایجاد مانع در اتخاذ سیاست ها و یا اجرای برنامه های درست و یا اثر گذاری های مختلف برای اتخاذ سیاست ها و یا اجرای برنامه های نادرست، از جمله روش های دیگر است.
میزان نفوذ و اثر گذاری دشمن خارجی می تواند تاسرحد نشاندن عناصر وابسته در مناصب مهم حکومتی ویا در بالا ترین درجه به حاکم کردن یک رژیم دست نشانده در کشور دیگر بینجامد.
هدف از اعمال روش های مختلف، در نهایت غارت منابع کشور های هدف است.
سیاست های استعماری، در گذر زمان، به جایگزینی برای جنگ و اشغال، که پرهزینه و پر ریسک و در بسیاری موارد نا شدنی بود، تبدیل گردید. بنابراین قدرت خارجی و هر متخاصم پیدا و پنهان، همواره از عوامل عقب ماندگی و انحطاط ملت ها وتمدن ها بوده است.
نکته ای که در رابطه با نسبت بین دو عامل انحطاط یعنی حکومت استبدادی داخلی و دشمن خارجی باید مورد توجه قرار داد این است که هرچند لزوماً نباید این دو عامل در طول هم نقش آفرینی کنند، اما در بسیاری از موارد حکومت استبدادی داخلی و دشمن خارجی به نحو کاملا متحد، موجبات تحمیل فلاکت و هلاکت را فراهم آورده اند.
گاه ممکن است روحیه زیاده خواهی شدید حاکمان مستبد ویا دیگر عوامل قومی، مذهبی و جغرافیایی مانع از پیوند حاکمان مستبد داخلی و حاکمان معارض خارجی گردد.
معمول این است که حاکمان مستبد داخلی یک کشور، مادام که احساس قدرت می کنند، ممکن است در برابر خواسته های دشمن بیگانه مقاومت کنند لیکن این مقاومت به دلیل ذات تمامیت خواه استبداد و تحمیل فشار و سختی به مردم تا آنجا منجر شود که حاکمیت به طور کلی مردم(یعنی قدرت ملی واقعی) را از دست داده باشد و این گسست برای دشمن کاملا آشکار شده باشد.
در این صورت ارتباط بین استبداد داخلی و دشمن خارجی با دو رویکرد احتمالی مواجه است، تسلیم حاکمان مستبد داخلی در برابر دشمنان خارجی و سرانجام وابستگی به آنان و یا ایستادگی و مقاومت تا سرحد جنگ.
بدیهی است که احتمال اول در صورتی قوت و جدیت می یابد که حاکمان مستبد داخلی، از خوداگاهی لازم نسبت به وضعیت بد و ضعف گسترده و عمیق و همه جانبه در جامعه، برخوردار باشد.
در این صورت برخلاف مواضع قبلی و شعارهای ، هرچند شدیدا استقلال طلبانه پیشین، ناچار می شود ، در عمل ، ولو به طور پنهانی با دشمن مدعی مصالحه (به تسلیم) نماید.
بدیهی است که به طور معمول و در شرایط وجود تعدد در دشمنان خارجی، این وابستگی نخست به گزینه یا گزینه های به اصطلاح مناسبت تر صورت می گیرد، لکن سرانجام به دلیل دوام سیاست های استبدادی داخلی و ضعف مفرط روز افزون همه جانبه و معادلات بین دشمنان خارجی، چه بسا این تسلیم و وادادگی، به تمامیت تبدیل شود.
در حالت دوم، اگر حاکمیت مستبد داخلی، به هر دلیل، از جمله نداشتن خودآگاهی از موقعیت حکومت و گسست شدید بین خود و مردم و از نابسامانی شدید در ابعاد مختلف، و با تکیه بر تحلیل های خود ساخته و نظرات کاسه لیسان و چاپلوسان درباری و یا عناصر نفوذی دشمن و یا بزرگنمایی برخی توانمندی های داخلی و یا عدم اطلاع از سیاست ها و برنامه های دشمن، بر طبل رویارویی و مصاف بکوبد، در این صورت جامعه خود را به سمت چنان جنگی به پیش می برد که در غیاب مردم، صد البته نابرابر و محکوم به شکست خواهد بود.
هریک از دو فرض مذکور، حسب شرایط می تواند محقق شود که در هر دو صورت موجبات تحمیل شرایط به مراتب بدتری را بر جامعه فراهم می سازد.
نهایت آن که حاکم مستبد داخلی و دشمن غدار خارجی به مثابه دو تیغه یک قیچی رگ حیات یک ملت را قطع می کنند.
در کنار نقش ساختار سیاسی و ماهیت هیات حاکمه و در راس آنها رهبران حاکم و با عبور از زوایای مسوولیت های خطیر همه آحاد مردم در مسوولیت پذیری و نقش آفرینی و تعامل سازنده، با تاکید بر پاسداشت آزادی، عدالت، مبارزه با انحصار در قدرت و ثروت، محو مظاهر اشرافیت سیاسی، مذهبی و اقتصادی، مبارزه همه جانبه با همه مظاهر فساد و مشارکت فعال در تعیین سرنوشت و نظارت آگاهانه بر عملکرد همه سطوح حاکمیت و اصرار و پایبندی بر وحدت و انسجام اجتماعی، مایلم یک بار دیگر اهمیت نقش نخبگان جهانی به طور عام و نخبگان ایرانی (درسراسر جهان) را به طور خاص یادآوری نموده و مورد تاکید قرار دهم.
اثربخشی رای و نظر نخبگان سیاسی ، فرهنگی، هنری، ورزشی، علمی، اجتماعی و اقتصادی در نظریه پردازی، تبیین موارد و شناخت دقایق از مساپل مهم امروز جامعه بشری جهان و ایران و اثرگذاری اصلاح گرایانه بر رویه ها، روندها و فرایندهای مهم در تصمیم سازی ها، تصمیم گیری ها، اتخاذ سیاست ها و طراحی و اجرای برنامه های کلان و فراگیر، امر خطیر و اجتناب ناپذیری است که تاخیر در آن نیز گناهی نابخشودنی است.
اثر نخبگان هر جامعه در سطح ملی و نیز در مقیاس جهانی، از جهت نظری و نیز از نظر اقدامات اعلامی و تبلیغی می تواند موجبات اصلاحات گسترده ای در سیاست ها و رفتارهای نظامات و عناصر قدرت در کشورها و جهان شود. بویژه آنکه اصرار بر رفتارهای غیر دموکراتیک در سطوح ملی به فقر انباشته ای در نظام اندیشه و عمل حاکمان انجامیده است.
علاوه بر این، عمق و گستره تاثیر نگاه ، مواضع و رفتار نخبگان بر افکار عمومی و بویژه گروهها و اقشار موثر در لایه های میانی جامعه، برای ایجاد یک جنبش آگاهی بخش منسجم کننده، سرمایه ای عظیم و بی نظیر است.
تاریخ سراسر درس ملت بزرگ ایران در مقاطع گوناگون و بسیار ، به وجود شریف و حیات ارزشمند نخبگان و زبدگانی شهادت می دهد که با نگاهی تیز و فهمی عمیق و احاطه ای وسیع از مسایل ایران زمین، حیات خود را تسلیم درک صادقانه از هستی و عشق خالصانه خود به سرزمین مهر و مستی کرده اند.
سرزمین پاک و اهورایی ایران، برای پیدایی، برای شکوفایی و برای مانایی مرهون مردان و زنان شایسته و فرهیخته ای بوده است که بزرگی و عظمت را فلسفه بندگی، مهر و نیکی را حکمت زندگی و عشق و مستی را راز بالندگی می دانستند.
روزگاران فراز ایران، وامدار چشمان تیزبین و قلوب پاک آنان بود که حال را به آینده و زمین را به آسمان پیوند می دادند. گامهایی که به زمین استواری می آموخت و دستان بلندی که دست مهر خدا می فشرد و مشعل هدایت برمی افروخت و بدین سان بود که ادیبان و حکیمان و علیمان و سفیران و دبیران و وزیران و شاعران و خلاصه بی بدیلان و کم نظیرانی که با تقدیم هر چه داشتند، پرده اسرار عالم برداشتند، تاریکی شب را شکافتند و روزگار اندیشه ایران به طلوع سپیده ای درخشان بیاراستند و سپهر حیات ایرانی به روشنی و گرمی توامان آفتاب عالمتاب علم و عشق، جاودانه ساختند. وجود فداکاران دلسوخته و پاک باخته اما، به دوران فراز و اوج ایران عزیز منحصر نبوده است.
چه بسیار شیرزنان و دلاور مردانی بوده اند که در دوران های افول و فرود این سرزمین، با تقدیم جان و مال و آبرو، از میهن خود دفاع کرده اند، درس آزادگی و جوانمردی به نسل ها داده و شعله عشق به میهن و در پای بست بر عهد الست، پیمان خود با مام وطن را جاودانه کرده اند.
جوانه خود آگاهی ملی که با جان واژه ایران، در لوح ضمیر و صحیفه دل هر جوان و پیر به بار نشست، چون سروی تنومند و بلند و دیدگاهی پر امید از آینده را نوید می داد، که ایران از ورای قرن ها اشغال حرامیان ، آزاد و رها، در انتظار بهار انسان ها، دگربار، گلستانی از طراوت و زیبایی شود.
و اکنون وظیفه خود می دانم که به نمایندگی از همه آزادگان ، رادمردان، شیرزنان، فرهیختگان، زبدگان، نخبگان، آزادیخواهان، عدالت طلبان و مبارزان و قهرمانان ایرانی در همه عصرها و نسل ها، قلم به نام نماد جاودانه و حکیم فرزانه، فردوسی پاکزاد متبرک سازم که رحمت بر آن تربت پاک باد.
و اما امروز که به مدد الهی ، به ذکر ایران و ایرانیان مفتخر شده ام، یعنی چهاردهم اسفند ۱۴۰۰ هجری شمسی و در سالروز درگذشت مردی بزرگ، آگاه، آزاده، وطن پرست، شجاع، مومن، موحد، خدمتگزار، مبارز، عدالت طلب و آزادی خواه از او یاد کرده و به روح بلندش درود بفرستم.
آری او کسی نیست جز مرحوم زنده یاد دکتر محمد مصدق که عمر ارزشمندش را چون همه ایرانیان آزاده و فرهیخته بر سر آرمان و عشق خود، یعنی اعتلا و عزت ایران گذاشت.
دکتر مصدق اندیشمندی نیک اندیش بود. او با هوشمندی و اشراف به تجربیات تاریخی و درک عمیق از مسایل کشور ، منطقه و امور بین الملل، بخوبی دریافته بود که نابسامانی ها و عقب ماندگی های کشور و جامعه ایرانی، ریشه در دو عامل استبداد داخلی و استعمارخارجی دارد و بر این اساس، صادقانه زندگی خود را وقف مبارزه برای آزادی ایران از قیداستبداد داخلی و قطع دست استعمار خارجی و ایادی داخلی آنان نمود.
رهبری او در مبارزات ملی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی، فصل نوینی از تاریخ بیداری ایرانی برای نیل به جایگاه های شایسته در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را پدید آورد.
مرحوم دکتر مصدق از معرفی به ملت بزرگ ایران و بلکه بسیاری از شخصیت ها و محافل سیاسی بین المللی بی نیاز است.
حضور او در صحنه های مختلف سیاسی و حقوقی بین المللی و دفاع حقوقی، قانونی و منطقی از حقوق مسلم ایران، بویژه در نهضت عظیم و تاریخی ملی شدن صنعت نفت و به طور خاص قطع دست طمع و تجاوز استعمار پیر انگلیس از این سرمایه بزرگ ملی و پایان دادن به دخالت های آشکار آن کشور در امور داخلی ایران، شایسته یاد آوری مستمر و تقدیر همیشگی است.
مبارزات درس آموز و برجسته او و یاران صدیق و باوفایش بویژه شهید والامقام زنده یاد دکتر سید حسین فاطمی ، اگر چه با کودتای انگلیسی – آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به دستگیری، شهادت، زندان و تبعید او و جمعی از همرزمانش انجامید و اهداف او برای پایه گذاری ایران نوین ، آزاد و مستقل ، ناتمام ماند، لکن موجبات بیداری بزرگی در میان طبقات ملت و اعاده حیثیت از جایگاه و شان ایران و ایرانی در جامعه بین الملل گردید.
انتخاب چنین روزی برای ارایه دیدگاه سیاسی و ملی مطرح شده در این بیانیه، از آن جهت بوده است که فرصت مغتنمی برای تجدید ارزش گذاری و احترام به روح بلند آن بزرگمرد و یاران شهید و مرحومش و نیز تاکیدی بر پیوستگی مبارزاتی تاریخی مردم ایران و پیشگامان قهرمان این سرزمین باشد.
یک بار دیگر به روان پاک زنده یاد دکتر محمد مصدق، شهید گرانقدر دکتر سیدحسین فاطمی، همرزمان صدیق آنان و همه کسانی که جان و عمر خویش را برای اعتلای این سرزمین اهورایی تقدیم کردند درود می فرستم و از خداوند بزرگ برای همگی مجاهدان و شهیدان غفران و رضوان و بهشت نعیم و برای ملت بزرگ ایران سرافرازی، سلامت و سعادت مسالت می کنم.
خادم ملت ایران
محمود احمدی نژاد
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
تشبیه احمدی نژاد به دکتر مصدق؛ از عبدالرضا داوری تا محمود احمدی نژاد!
مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی علاقه شدیدی به امیرکبیر داشت! تا جایی که در سالهای جوانی کتاب «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» را نوشت. او علاقه شدیدی هم داشت که امیرکبیر دوران لقب بگیرد و این را از اشاره هایی که در سخنرانی هایش به امیرکبیر داشت می توان فهمید.
هاشمی در یکی از سخنرانی هایش که در آن به امیرکبیر و مظلومیت او اشاره کرده بود، گریه کرد؛ تا رسانه های اصلاح طلب و زنجیره ای با تیترهای «گریه آیت الله هاشمی، وقتی از مظلومیت امیر کبیر سخن گفت»، «گریه امیرکبیر انقلاب از اشک های امیرکبیر تاریخ» و… به استقبال این رفتار وی بروند و از «روایت آیت الله هاشمی از مظلومیت امیرکبیر در دوران استبداد و استعمار» سخن بگویند.
در واقع هاشمی خودش را امیرکبیر می دانست! و رفتارهایی که این اواخر با او شده بود را مصداقی از رفتارهایی می دانست که با امیرکبیر شده است! هاشمی امیرکبیر را مظلوم می دانست؛ که مظلوم حقیقی بود. اما توقع داشت پس از محوریت او در فتنه ۸۸ و مفاسدی که پسرش مهدی هاشمی مرتکب شده بود و حواشی متعددی که فرزندان و اقوامش درگیر آن بودند، با او آنگونه رفتار شود که در سالهای ابتدای انقلاب می شد! هاشمی بارها در انتخابات شرکت کرده بود. چندبار از مردم رأی مثبت گرفته بود و چندبار هم با «نه» مردم مواجه شده بود. اما هربار که مردم از او روی برگردانده بودند، او نظام را به تقلب متهم می کرد و به خدا نامه می نوشت! هاشمی حتی دولت خاتمی را هم به تقلب متهم کرده بود!
هاشمی رفسنجانی در دولت احمدی نژاد تناقضی عجیب از خود نشان داد! در سال ۸۸ که هدف از انتخابات کودتای مخملی و براندازی نرم بود، وقتی موسوی رأی نیاورد نظام را به تقلب متهم کرد. همسرش در روز انتخابات مقابل رسانه ها گفت اگر تقلب شد مردم بریزند توی خیابان! ماه ها کشور را درگیر آشوب و اغتشاش کرد و در اواخر دولت دهم که انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، و حسن روحانی با اختلافی بسیار کم توانست به ریاست جمهوری برسد، آن انتخابات را «بهترین» انتخابات پس از انقلاب توصیف کرد! یعنی در یک دولت و یک ساختار انتخاباتی، وقتی رأی نیاورد از تقلب سخن گفت و وقتی پیروز شد از برگزاری مناسب انتخابات!
نتیجه این رفتار سیاسی روشن است؛ هاشمی هرگاه پیروز انتخابات بود آن انتخابات را درست و متقن می دانست و هرگاه شکست می خورد، سخن از تقلب و تخلف و… به میان می آورد! بعضی از سیاسیون تصور می کردند هاشمی دچار این توهم است که اکثر مردم همواره به او تمایل دارند! در حالیکه از نظر نگارنده این گروه درک درستی از رفتار سیاسی هاشمی ندارند. هاشمی یک سیاستمدار کارکشته و کاملا حرفه ای بود؛ منتهی از نوع فرنگی اش! سیاست هاشمی سیاست این جهانی بود! در مقابل سیاست علوی که سیاست آن جهانی است! پاسخ بسیار مهم و تاریخی امام علی (ع) به مغیره بن شعبه درباره ابقای معاویه در شام را نباید فراموش کرد که حضرت می فرمایند: «به خدا سوگند! اشتباه می کنید. معاویه از من زیرک تر نیست. او دغل باز و فاسد است. من نمی خواهم دغل بازی بکنم و از جادّه حقیقت منحرف شوم و فسق و جور مرتکب شوم. اگر خدای تبارک و تعالی، دغل بازی را دشمنی نمی پنداشت، در آن وقت می دیدید که زرنگ ترین مردم دنیا، علی(ع) است. دغل بازی، فسق و جور است و این گونه فجورها، کفر است و من می دانم که هر فریب کاری در قیامت محشور می شود، در حالی که یک پرچم دارد.» (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۹۱، ص۶۳۹)
سیاست امیرالمؤمنین علی(ع) براساس موازین اسلام و «قرآن» بود و آن حضرت هیچگاه از موازین اسلام منحرف نگردیدند و ذرّه ای از احکام اسلام سرپیچی نکردند. در انقلاب هم به همین شکل است و گروهی راه و روش و منش پیامبر اکرم (ص) و حضرات معصومین (ع) را الگوی خود قرار داده اند و تلاش می کنند در حد توان طبق آن پیش بروند، اما گروهی دیگر «منافع» را سرلوحه کار خود قرار داده اند و به روش و منشی متوسل می شوند که منافعشان تأمین شود!
امروز احمدی نژاد هم دچار نوعی از توهم شده است که هاشمی درگیر آن بود. هاشمی خود را با امیرکبیر مقایسه می کرد، احمدی نژاد خود را با مصدق مقایسه می کند! اما امیرکبیر ویلا نداشت و منفعت طلب نبود؛ دکتر مصدق هم با همه انتقاداتی که به او وارد است، بر خلاف احمدی نژاد آرمان را فدای افراد نمی کرد!
سایت روزنامه ایران ارگان دولت در مصاحبه ای با عبدالرضا داوری از تئوریسین های حامی دولت نوشت: طرح کودتای خاموش علیه احمدی نژاد ،از طرح مظفر بقایی علیه مصدق رونویسی شده است .
در ادامه این مطلب آمده است: تکاپوی عده ای از وزرای سابق برای اجرای طرح تشکیل ستاد فراقوه ای و کاهش اختیارات احمدی نژاد و تفویض اختیارات دولت و قوه مجریه به ستادی متشکل از سایر قوا، عینا مشابه طرح مظفر بقایی علیه دولت مصدق بوده و از آن رونویسی شده است.
اینکه امروز عده ای از صاحب منصبان سابق و لاحق تلاش می نمایند اختیارات دولت و رییس جمهوری را کاهش داده و این اختیارات را به ستادهایی خارج از قوه مجریه انتقال دهند، الگو برداری از رفتار جریانهای سیاسی خاصی است که در اوایل دهه ۱۳۳۰ علیه دولت ملی مرحوم مصدق اقدام می کردند.
یکی از طرحهایی که برای مقابله با دولت مصدق ارائه شد، طرحی بود که مظفر بقایی کرمانی ، چهره مرموز دوران ملی شدن نفت، برای کاهش اختیارات دولت و مرحوم مصدق و انتقال این اختیارات به مجلس شورا در اسفند ۱۳۳۱ ارائه کرد.
۵ روز پس از حوادث ۹ اسفند ۱۳۳۱ و حمله گروهی از اوباش به منزل دکتر مصدق، مظفر بقایی با ارائه طرحی که توانست به امضاء هشت نفر از نمایندگان مجلس نیز برساند، خواستار کاهش اختیارات دولت و رییس دولت شد و پروژه انتقال اختیارات دکتر مصدق به مجلس وقت را کلید زد.
بر اساس طرح مظفر بقایی و با استناد به شرایط تحریم اعمال شده از سوی دولت انگلیس در آن مقطع زمانی، تمامی اختیارات رییس دولت به غیر از اختیارات مربوط به پی گیری امور ملی شدن صنعت نفت از دکتر مصدق سلب شده و این اختیارات به مجلس شورا منتقل می گردید.
عبدالرضا داوری در ادامه با اشاره به واکنش دکتر مصدق به طرح انتقال اختیارات دولت به مجلس اظهار داشت: مرحوم مصدق در جلسه ای که با طراحان این طرح برگزار کرد ضمن انتقاد از کاهش اختیارات دولت گفته بود که اختیارات فعلی دولت هم برای غلبه بر بحران کنونی کافی نیست و طی چند سال اخیر قوای امنیتی و انتظامی و نظامی هم هیچ تبعیتی از رییس دولت ندارند، در این شرایط طرح انتقال اختیارات دولت به مجلس یک کودتای بدون خونریزی برای برکنار کردن دولت من است و به همین دلیل یک واو از اختیارات دولت را به مجلس نخواهم داد.
با مقاومت مرحوم مصدق در برابر طرح انتقال اختیارات دولت و قوه مجریه به مجلس و قوه مقننه ، طرح کودتاگونه مظفر بقایی شکست خورد هر چند که ۵ ماه بعد از این تاریخ دولت مصدق را با کودتای انگلیسی-امریکایی ۲۸ مرداد ساقط کردند.
طرح کاهش اختیارات دولت و انتقال اختیارات رییس جمهوری به یک ستاد فراقوه ای نیز نقض آشکار قانون اساسی و کودتایی خاموش علیه منتخب ملت ایران است که طراحان آن می خواهند در غیاب رای و نظر مردم و یکسال زودتر از موعد قانونی دولت ، سکان قوه مجریه را به چنگ آورند و ریل دولت یازدهم را نیز از الان تعیین کنند.
هر نوع دستکاری و تغییر در اختیارات دولت و رییس جمهوری که با اصول قانون اساسی در تضاد قرار داشته باشد، باید به رای و رفراندوم عمومی گذاشته شود و در غیر این صورت وجاهت قانونی نخواهد داشت.
نکته: دکتر عبدالرضا داوری مدتی قبل از احمدی نژاد اعلام برائت کرد. مصاحبه مفصلی از ایشان در رسانه ها منتشر شد که در آن گفتگو بیان می شود که با مشاهده رفتارهای عجیب و مستنداتی غیر قابل انکار، وی دیگر به حمایت از احمدی نژاد ادامه نخواهند داد، بلکه از رفتارهای حاشیه ساز او نیز اعلام برائت می کند! دکتر داوری در مصاحبه ای با عنوان «احمدینژاد خودش را ولیّ خدا و یلتسین ایران میداند» نیز به تشریح دیدگاه خود پرداخته است.
برائت دکتر عبدالرضا داوری از دکتر احمدی نژاد تا جایی پیش رفت که ایشان دست به افشاگری زدند و رسانه ها با تیتر «ادعای عجیب داوری علیه احمدینژاد» و «داوری مشاور سابق احمدی نژاد ادعای عجیبی علیه دوست سابق خود مطرح کرد» توئیت دکتر داوری را منتشر کردند که نوشته بود: داوری مشاور سابق احمدی نژاد نوشت: محمود احمدی نژاد، برکشیده یک “باند فاسد امنیتی” است که عذرشان را سه دهه قبل از وزارت اطلاعات خواستند، ولی این باند فاسد امنیتی که پشتوانه عاملین قتلهای زنجیرهای بود، در شهرداری تهران و دولت نهم و دهم نفوذ کرد و با مفاسد مالی و امنیتی، احمدی نژاد را، چون خنجر در کمر نظام فرود آورد.
به هر روی همانطور که اشاره شد، احمدی نژاد می کوشد تا توجه ها را به خود جلب کند! اما کماکان نه اصلاح طلبان به او تمایلی نشان می دهند و نه از سوی حاکمیت کوچکترین توجهی به او می شود! احمدی نژاد با انواع و اقسام توهین هایی که به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، نیروی های نظامی و انتظامی، روسای قوای سه گانه و بالاخره رهبران نظام انجام می دهد، به خیال خودش توقع ترور یا حداقل حصر دارد؛ اما دریغ! دریغ از یک پاسخ و توجه کوچک! حتی در حد یک توئیت! وضعیت امروز احمدی نژاد نشان می دهد که اگر به کسی بیش از حد ظرفیتش توجه شود، دچار توهم و خود بزرگبینی می شود. احمدی نژاد هنوز هم محبوب است! اما با رفتاری که در سالهای اخیر از خود نشان می دهد، کم کم آن تتمه محبوبیتش را هم از دل مردم ولایتمدار و انقلابی کشورمان پاک می کند! با مشاهده وضعیت سیاسی احمدی نژاد و اظهارت متناقض و عجیب و غریب او مشخص می شود که این دعا تا چه اندازه دارای اهمیت است که: «اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً» خدایا آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن! آمین
گردآوری و تنظیم: گروه سیاسی روزلاگ
منبع: مجله خبری روزلاگ (roozlog.com)
استفاده از مطالب مجله خبری روزلاگ با ذکر منبع (www.roozlog.com) بلامانع است.